سفارش تبلیغ
صبا ویژن



میلاد پرسا - روزگار تنـــــهایی






درباره نویسنده
میلاد پرسا - روزگار تنـــــهایی
میلاد پرسا
عاشقی گر ز این سرو گر ز آن سر است عاقبت ما را بدان سر رهبر است
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تیر 1385
مرداد 1385
شهریور1385
مهر 1385
آبان 1385
آذر 1385
دی 1385
بهمن 1385
اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
بهمن 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1389
تیر 1389
تیر 1390
مرداد 1390
مهر 1390
بهمن 1390
تیر 1391
شهریور 1391
مهر 1391
آبان 1391
دی1391
بهمن 1391
اسفند 1391
فروردین 1392
اردیبهشت 1392
خرداد 1392
تیر 1392
مرداد 1392
شهریور 1392
آبان 1392


لینک دوستان
porsa
عابد
کسری پیرو
اکبر
خرابات
صهبا
مولود
دختر بارونی
پینکی
گل آقا
آبجی عسل
نرگسی
رضوان
فریاد (شوت)
میقان
فیقولی
آکیا
غریب آشنا
امید صیادی عزیز
دختر عمو بهار
خزانی
پاییزان
رنگین کمان
استاد عاکف
ستاره بانو
گنجشی
ابراهیم
تنهای تنها
فرسان
کلنجار عزیز
مسیح مهربان
عبدالله
رضا ادبی
ایلیا ( کیمیاگر عزیز)
بابکس
معبود (سارا)
مهتا
سیمین
مارال
شهاب عزیز
سعید (دوست دوران ماندگار)
سان جون
مظهر گلی مستاجر
سوخته عزیز
دوست داشتنی عزیز
سیده نگار
جــذر و مــــد
کامران نجف زاده
شانتال با وسوسه های جدید
ماهی ِ ستاره چین
کلبه تنهایی من(سارا و حرف دلش)
سیده بهار خانوم
مجی جون
پرشین لاگ جدید
بادام و خرما(یه آشنا)
ندا
فصل فاصله
شاعرانه
وبلاگ جدید دختر عمو بهار
نخستین عشق
محمد پورخوش سعادت
دنیای من (نرگس)
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
میلاد پرسا - روزگار تنـــــهایی

آمار بازدید
بازدید کل :173067
بازدید امروز : 0
 RSS 

نمی دونم دقیقا چیکار باید کنم

مثل خر تو گل موندم.می دونم باید کاری بکنم ام اون کار چی میتونه باشه که نتیجه معکوس نده ، نمی دونم .

هر چی فکر میکنم نمی فهمم اشتباه من کجاست؟!

از صبح خیلی بی حالم .

روز اول بیکاری بعد از یکسال کار خیلی دیوانه کننده است.

ساعت 7.30 طبق معمول هر روز بیدار شدم ولی چون امروز دیگه نباید برم ژس نیاز نیست عجله کنم  سریع برم دوش بگیرم تا 8.30 سر کار باشم.ژس دوباره برگشتم رو دنده چپ! اس ام اسی که از دیشب نمی رفت رو دوباره فرستادم ! آه قبلش یه تماس و یه اس ام اس دارم ولی حدس میزدم ؛ منتظر اونی که بودم نیست...

ساعت 9.45 بیدارحالا میتونم دوش بگیرم ، 10.30 لباس پوشیده و آماده بیرون رفتنم ، اما کجا برم؟!! معلوم نیست فقط بیون میام.

از آسانسورمیام پائین یه سیگار روشن میکنم ، چند دقیقه تا سیگار تموم بشه وقت دارم هنوز، در همین حال به موبایلم نگاه میکنم اما انتظار بی خودیه...

10.40 از در ساختمون بیرون اومدم ، خیابون اول و دوم رو رد کردم ...رسیدم جلو کافی نت، یه سر میرم کافی نت...

10.45 دیگه کجا ؟! هیچ کجا؟! برگشت به خونه ...

تا 13.00 تو عالمه بی حالی، نه خواب نه بیدار ،انگار صورتم هم خیسه!

13.00 نماز و ناهار و خواب تا ساعت 15.30 و...

16.00 فوتبال سپاهان ولی معلومه دیگه حس  هیچ چیز رو ندارم ....

حال و هوای همه چیز برام ابریه...

لعنت خدا بر شیطان

سکوت ت ت ت ت ت



نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 5:20 عصر روز سه شنبه 88 اردیبهشت 1


وقتی می خوای نباشی چه در دنیای مجازی چه در دنیای حقیق ، یعنی اینکه نمی خوای باشی دیگه

منتها متلک ها و حرف و حدیث ها نمیذارن که آدم خفه بشه و هیچی نگه؛ مسخره ترین حرفی که چند روز پیش بهم گفتن این بود که:(( نکنه داری کتاب می نویسی که دیگه وبلاگ رو آپ نمی کنی)) و از اون بدتر اینکه میان و نظر میذارن که تو که نمی خوای بنویسی بهتر نیست که وبلاگتو حذف کنی و الخ...

آخه تا کی به خودمون اجازه میدیم که تو کار همدیگه دخالت کنیم. بابا شاید یکی میخواد بمیره به کسی چه مربوط!
بعدشم حالم خیلی بدتر از اونیه که وبلاگ بتونه مسکنش باشه، اگه روز هم بیام بدتر از این اخلاقی که الان دارم خواهم داشت مطمئنا...

شاکیم از همه کس و همه چیز مخصوصا از خودم.



نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 7:1 عصر روز جمعه 88 فروردین 28


وقتی که ناراحتم دیگه هیچ چیز نمی تونه لذت سابق رو داشته باشه

و نوشتن در اینجا که مدتهاست که نه تنها لذت نداره بلکه فقط گاهی برای تخلیه ناراحتی هاست

و وقتی نوشتن تموم میشه تازه میفمم که ناراحتی تخلیه نشد بلکه دو برابر هم شده.

شاید این انگیزه ای بشه برای اینکه دیگه وقتش رسیده که اینجا تعطیل بشه... مثل پرشین لاگ ، مثل وبلاگ روزگار تنهایی بلاگفا ، مثل چندین و چند وبلاگ دیگه ای که یکی پس از دیگری بسته شد.

شباهت های من و حافظ :

آن ترک پریچهره که دوش از بر ما رفت

آیا چه خطا دید که ازراه خطا رفت

 

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین

کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت

 

بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش

آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت

 

دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم

سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت

 

از پای فتادیم چو آمد غم هجران

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت

 

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت

عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

 

احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست

در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت

 

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید

هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت

 

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه

ز آن پیش که گویند که از دار فنا رفت 

 

یا حق

 

 



نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 10:51 عصر روز دوشنبه 87 اردیبهشت 23


 

شکوه از دور فلک نزد هویدا ببرم

داد و بیداد کشم داد ز دنیا ببرم

 

می زنم جار به عالم که شدم شهره شهر

عشق را شرح دهم تا که تماشا ببرم*

 

ساقیا جام جمم ده که بنوشم می ناب

کیف عالم که من از ساغر مینا ببرم

 

این همه فال و تفال که زدم در ره عشق

همه با یک نگه چشم تو حاشا ببرم

 

صحبت عشق و دهان من ناچیز کجا

همه الطاف الهی است که از گنبد خضرا ببرم

 

از غم عشق تو چون شمع بسوزم نم نم

موج اشکی که من از دیده به دریا ببرم

 

دلبرا این دل و این خانه سرای تو بود

دل بی صاحب اگر هست به صحرا ببرم 

 

بنگر حال نزار من زار و غمگین

این همه بار غم عشق که تنها ببرم

 

(میلاد - 30/1/87)

 

* این مصرع دو جوره که بعلت برخی دلایل شخصی این یکی رو نوشتم .



نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 10:56 عصر روز دوشنبه 87 اردیبهشت 2


سال نو مبارک

 

چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی

که یک سر مهربانی درد سر بی

اگر مجنون دل شوریده ای داشت

دل لیلی از آن شوریده تر بی

 

سال نو بر همه دوستان مبارک.

ببخشید که نتونستم به همه سر بزنم ان شا الله جبران کنم.

یا حق



نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 8:5 عصر روز یکشنبه 87 فروردین 11


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >