خیال وصل تو در سر پاک می شود امروز
گذشته ها چو گذشتند خاک می شود امروز
چنان اسیر کمند نظر شدم که زهجر
دلم بسان دل ضحاک می شود امروز
بیا و گذر کن ز هجر و دوری ما
که بی تو تمام وجودم هلاک می شود امروز
تو رفتی و گفتی که قسمتت این بود
تمام کارهایم از این پس ملاک می شود امروز
ملامت دوستان و دشمنان شنوم
مرا شنیدن این وعظ ها چه باک می شود امروز
صدای غرش ابر می زند فریاد
که آسمان زغمت غمناک می شود امروز
دوای درد دلم جــز خـــدای نتواند
چو بشنود درد مرا طبیب دردناک می شود امروز
(( میلاد ))
نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 2:9 عصر روز شنبه 85 شهریور 4