زمین سست می شود در نبود تو
چون زمانه بر طبل کوچ ِ تو کوبد
ناله هالی شبگیرم تا ثریا اوج گیرد
وقت وداع من و تو
اما مگر می شود
باور نبودن مادر ؟
مادر است آخرین تفسیر بودن
که بی مادر تمام هست ها نیست می شوند
حال من مانده ام و دنیا حرف
حال من مانده ام و تمام بی پناهی های عالم
بی حریر دست گرم تو
چگونه بپوشانم عریانی تنهایی هایم را
ای مادر
ای مهربانترین مهربانی
بگذار چشم ها را ببندم
تا در خیالم باز تصویر کنم تو را
که پرند خیال توست تنها آرامش من
(قطعه ادبی : میلاد صلاحی مقدم فومنی )
گاهی چقدر راحت مشغله و حواشی یه مراسم می تونه اصل واقعه رو تحت الشعاع خودش قرار بده ، چقدر راحت یادمون رفت که دوشب از تنهایی ترین لحظات زندگیت سپری شد و ما درگیر تهیه و تدارک وسایل پذیرایی نبودنت شدیم !
((خانم جونی)) که یکی دو تا از پستای این وبلاگ رو به خودش اختصاص داده بود هم بلاخره رفت و الان دقیقا دومین شب زندگیه جدیدش تو خونه جدیده ! امیدوارم خونه نو برات مسرت بخش باشه و روحت تا همیشه شاد باشه .