شکوه از دور فلک نزد هویدا ببرم
داد و بیداد کشم داد ز دنیا ببرم
می زنم جار به عالم که شدم شهره شهر
عشق را شرح دهم تا که تماشا ببرم*
ساقیا جام جمم ده که بنوشم می ناب
کیف عالم که من از ساغر مینا ببرم
این همه فال و تفال که زدم در ره عشق
همه با یک نگه چشم تو حاشا ببرم
صحبت عشق و دهان من ناچیز کجا
همه الطاف الهی است که از گنبد خضرا ببرم
از غم عشق تو چون شمع بسوزم نم نم
موج اشکی که من از دیده به دریا ببرم
دلبرا این دل و این خانه سرای تو بود
دل بی صاحب اگر هست به صحرا ببرم
بنگر حال نزار من زار و غمگین
این همه بار غم عشق که تنها ببرم
(میلاد - 30/1/87)
* این مصرع دو جوره که بعلت برخی دلایل شخصی این یکی رو نوشتم .
نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 10:56 عصر روز دوشنبه 87 اردیبهشت 2