خیلی تلاش کردم تو این چند سالی که با وبلاگ نویسی آشنا شدم ،نذارم آرشیو ماهیانه ام خالی بمونه ، اما بعد از این مدت بلاخره آرشیو دی ماهم خالی موند ، البته علتش چند چیز بود یکی برف سنگین و بی سابقه ای بود که من جهت صرفه جویی در مصرف گاز ناچار شدم چند هفته تو اتاقم نرم و بلکل خبری از نت و وبلاگ و مسنجر نداشته باشم ، دلیل دیگه اینکه main و CPU ی سیستمم هم سوخته بود ، البته نفهمیدم دقیقا علتش چی بود که یه 200 هزار تومن خرج گذاشت تو کاسمون ، به روایتی نوسانات برقی و به روایتی هم دو عامل ناشناخته به اسم های مانی و مهراد همون دو تا خواهرزاده هام بودند که بس سیستم رو با دگمه پاور روشن و خاموش کرده بودند (البته دور از چشم من) ، البته من ناراضی نیستم باعث شد تا سیستمم هم نو نوار بشه چون حالا یه Ram 1 Gig و یه CPU 3 full و یه DVD و main و ... نو و تازه هم گیرم بیاد. اما فارغ از این دلایل اینکه بی حوصلگی و نگرانی خودمم باعث شده بود که زیاد دست و دلم نره برا پست زدن ، با اینکه خیلی دلم میخواست برای روز تولدم یه پست مثل هر سال بنویسم اما نشد ، نگرانی نذاشت الانم اگر امیدی ک مجددا خدا بهم داد شاید دیگه همین یه ماه جاخالی دادن تو آرشیو مقدمه ای میشد برای فراموشی همیشگی این دنیای مجازی و پر خاطره.
در ضمن 6 روز پیش دقیقا یکسال از مهم ترین و بهترین تصمیم زندگیم میگذره که بعد ها منجر شد تو خردادماه قدم بردارم و برم جلو ، اما اصلا بیست بهمن 85 فکر نمی کردم اینطوری بشه.... بگذریم به امید خدا...
من که از حادثه چشم تو معنا شده ام
چشم بربسته در این بزم مصفّا شده ام
مستی عقل ِ من و چشم سیاه ِ تو هنوز
شربتی ریخت به کامم که معمّا شده ام
گرچه شاهان نگذارند قدم بر سر خاک
منتی نه،فرودآی بچشمم که مهیّا شده ام
گر شبی هم ز خیالم گذری بنمایی*
من به این آرزوی خویش تمنّا شده ام
ماهها رفت و من اندر غم هجرت ای گل
همچو انگور ، درون ِ خُم و صهبا شده ام
بس که بارید ز چشمان ترم اشکِ روان
می زنم موج به افلاک که دریا شده ام
من که خود واعظم و پند و نصیحت گویم
اینک از لعل ِ لبت عاشق و شیدا شده ام
صحبتی نیست اگر جان من است مقصودت
این تو و این من بیچاره که تنها شده ام
(میلاد - 15/11/1386)
پ ن : از انجایی که انتقاد اکبر خیلی به جا و سازنده بود اون بیت رو تغییر دادم.
با تشکر از اکبر عزیز
یاحق