شب قدر ......احیاء؟!!
فزت و رب الکعبه ؟!!
من ؟!!
خدا ؟!!
امام ؟!!
علی؟!!
ضربت ؟!!
شهادت؟!!
شفاعت؟!!
و ...
ضربت ....محراب ....شهادت....امام .....علی.....یتیم..... شیر...... من ...
احیاء.....قرآن بر سر ......بک یا الله ....شفاعت ....شفیع....خدا.....من.....
خدا ...من ...خدا....من ..... خدا.... من .....خدا ..... من..... خدا..... من...
امشب ....شفاعت ....امشب ....شفاعت ....امشب ..... شفاعت .........
احیاء ... تفکر .... احیاء ... تفکر .... احیاء ... تفکر .... احیاء ... تفکر .........
خدا .... قرآن .... خدا .... قرآن .... خدا .... قرآن .... خدا .... قرآن ............
شب قدر ....من ..... خدا ..... شهادت ...... امام...... علی....احیاء ..........
خدا ....فریاد ....کمک ..... خدا ....فریاد ....کمک ..... خدا ....فریاد ....کمک.
شدم عین شیشه ماشین های مدل پائینی که بد جور ترک برداشته و صاحابش
با زور چسب می خواد حفظش کنه.... ولی هر دفعه که می افته تو یکی از
چاله چوله های خیابانوا ترکش بیشتر و بیشتر میشه ....حکایت دقیقا حکایت
منه ....کی بشکنمو خورد و خاکشیر بشم خدا می دونه....
امسال شب احیاءای نمی دونم چیکار کنم ....پایهء عقله باشم یا بشینم
پای دل و مثل همیشه انگار نه انگار....
حرف حرف عقل شد .....خدا کنه اشتباه نکرده باشه...فقط برام دعا کنید...
یا حق
نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 1:53 صبح روز جمعه 85 مهر 21
اسحاق بن عمار گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود:
همانا در تورات نوشته شده است که: ای فرزند آدم! مرا در هنگام خشمت به یاد آور تا تو را در هنگام خشمم به یاد آورم پس تو را در زمرهء هلاک شوندگان به هلاکت نمی رسانم و هرگاه مورد ستمی قرار گرفتی به انتقام من از دشمنت خوشنود باش زیرا انتقامی که من به نفع تو از وی می کشم بهتر از انتقامی است که تو خود می گیری.
دوش در خواب ملائک خبرم می دادند
از پس پردهء غیب ثمرم می دادند
مژده از بخشش و عفو گنهم می گفتند
در جهان پادشهی ، تاج ِ سرم می دادند
هر کجا گر مرا ، عیب و خطا بود به راه
پیش از آن ، دفع بلا و خطرم می دادند
من چو مبهوت ز الطاف الهی بودم
علتش از اثر چشم ِ ترم می دادند
پیش خود باز در آن حال تعجب کردم !
که چه اکنون؟! ز اشک ِ بصرم می دادند!
سالها گریه نمودم به درگاه خدای
چه شد احوال مرا؟! کینک گوهرم می دادند!
ناگاه ندا آمد و این گفت به خواب
که همه از اثر ماه مبارک ، ظفرم می دادند
گر که پاکیزه و بی ریب در این ماه شوم
جنت و حور و ملک ، وعدهء این سفرم می دادند
میلاد
5/7/85
سوم رمضان المبارک سال یکهزار و چهار صد و بیست و هفت
نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 1:50 صبح روز جمعه 85 مهر 7
**شهر رمضان الذی انزل فیه القران هدی للناس وبینات من الهدی و الفرقان**
هلول ماه نزول رحمت و ماه گشایش درهای بخشش الهی بسوی بندگان عاصی مبارک باد.
زمیخانه برون آی و مه نو را بین
ماه نو آمد و می تازه شده او را بین
در ضیافت همه پاکند و قدح گم کردند
امشب ای دل تو هم باده نیکو را بین
مستی عشق زمستی شراب افزون تر
امشب این دل چه مست است عجب! کو را بین
از هلال رخ ماه نو این نور گران
ای دل اندر طلب لطف خدا هو را بین
جامه زهد به تن کرده همینک ((میلاد))
غافل از کار دگر باش و خم گیسو را بین
14/7/84
مصادف با یکم رمضان المبارک
سال یکهزار و چهارصدو بیست و شش هجری قمری
با آرزوی قبولی طاعات و عبادت همه شما دوستان خوبم ، من رو هم تو این ماه در دعاهاتون یاد کنید.
ضمنا بعلت اینکه یکی از دوستان عزیزم به من خیلی لطف داشتند ناچار شدم نظراتم رو بصورت تایید شده بذارم که از همگی به خاطر این مساله پوزش می خوام.
نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 3:32 عصر روز یکشنبه 85 مهر 2