سفارش تبلیغ
صبا ویژن



شهریور 1391 - روزگار تنـــــهایی






درباره نویسنده
شهریور 1391 - روزگار تنـــــهایی
میلاد پرسا
عاشقی گر ز این سرو گر ز آن سر است عاقبت ما را بدان سر رهبر است
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تیر 1385
مرداد 1385
شهریور1385
مهر 1385
آبان 1385
آذر 1385
دی 1385
بهمن 1385
اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
بهمن 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1389
تیر 1389
تیر 1390
مرداد 1390
مهر 1390
بهمن 1390
تیر 1391
شهریور 1391
مهر 1391
آبان 1391
دی1391
بهمن 1391
اسفند 1391
فروردین 1392
اردیبهشت 1392
خرداد 1392
تیر 1392
مرداد 1392
شهریور 1392
آبان 1392


لینک دوستان
porsa
عابد
کسری پیرو
اکبر
خرابات
صهبا
مولود
دختر بارونی
پینکی
گل آقا
آبجی عسل
نرگسی
رضوان
فریاد (شوت)
میقان
فیقولی
آکیا
غریب آشنا
امید صیادی عزیز
دختر عمو بهار
خزانی
پاییزان
رنگین کمان
استاد عاکف
ستاره بانو
گنجشی
ابراهیم
تنهای تنها
فرسان
کلنجار عزیز
مسیح مهربان
عبدالله
رضا ادبی
ایلیا ( کیمیاگر عزیز)
بابکس
معبود (سارا)
مهتا
سیمین
مارال
شهاب عزیز
سعید (دوست دوران ماندگار)
سان جون
مظهر گلی مستاجر
سوخته عزیز
دوست داشتنی عزیز
سیده نگار
جــذر و مــــد
کامران نجف زاده
شانتال با وسوسه های جدید
ماهی ِ ستاره چین
کلبه تنهایی من(سارا و حرف دلش)
سیده بهار خانوم
مجی جون
پرشین لاگ جدید
بادام و خرما(یه آشنا)
ندا
فصل فاصله
شاعرانه
وبلاگ جدید دختر عمو بهار
نخستین عشق
محمد پورخوش سعادت
دنیای من (نرگس)
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
شهریور 1391 - روزگار تنـــــهایی

آمار بازدید
بازدید کل :174821
بازدید امروز : 49
 RSS 

حرف زدن از یک شهر آن   هم با پیشینه تاریخی کهن بسیار سخت است،که هم گرفتار احساسات نشوی و هم در سخن گفتن گزافه گویی نکنی.

     اما سیل مسافرانی که این روزها به شهرمان سرازیر شدند بهانه ای داد تا کمی درد و دل کنیم و از دلبستگی هایمان بگوییم.

     با مرور حوادث تاریخی که در این سامان اتفاق افتاده در می یابیم که فومن در گذر این حوادت نقشی تاثیر گذار داشته و به دور از تحولات و پیامد های تاریخی و اجتماعی نبوده است وتنی آبدیده و روحی پویا ارمغان این گذار تاریخی است.اما چند صباحی است که از آن روح پویا جز نامی نمانده و فقط بر تن آبدیده اش قامت راست کرده و نفس،هر چند به سختی، می کشد و هر از گاهی هم به شماره می افتد.هر کسی هم که می آید مرهمی تجویز می کند که جز مسکنی کوتاه چیزی نیست و این شهر همچنان به دنبال نوش داروی زخم ناسور خویش است.

     بر دل تفتیده این شهر داغ ها رفته و می رود، و کاش زبانی گویا داشت تا درد های خویش را هزار و یک شب وار به گوش هایمان میرساند و چون شهرزاد قصه گو حذر از صبح سحرمان می داد.

     اما ما مردم این شهر که در این سامان پا گرفته ایم و رشد کرده ایم باید زبان گویای دردهایش باشیم و آه های بر آمده از نهادش را به جان خریدار باشیم.از هر صنف و از هر گروه،از هر عقیده و مسلک باید به دید خودمان و با نگاه جستجوگر خودمان بازگو کننده نفس های به شماره افتاده اش باشیم.

 دردهای بزرگ زاییده تالمات کوچک هستند. امروز دیگر فومن شهر مجسمه ها نیست و شده است شهرپرده ها. تا آفتابی غروب می کند و مهتابی طلوع شهر پر میشود از پرده های رنگ به رنگ، تا گوشه تقویمی به حادثه ای پر می شود و صندلی صاحب منصبی مالکی جدید می یابد از گوشه و کنار این شهر داربست ها قد علم می کنند و گلوی درختان به طناب شادباش و تسلیت تکه پارچه ها بسته.وقتی در کوچه های این شهر قدم میزنی قدمت و پیشینه کهن این شهر را به راحتی درک می کنی.پوشش آسفالتی که در بعضی مکان ها آنچنان ویران است که گاهی گویی قدمتی به اندازه شهرت دارند.دیگر به بسمه ای کار کردن عادت کرد ایم.آسفالت ها ویران هستند و خط کشی ها نو می شوند.

    شاید این ها درد نباشد،شاید این ها زخم نباشند اما مشتی هستند از خروارها خروار دردهای این شهر.چه دردی بالاتر از این که سوغات دیرینه شهرمان دیگر تنها سوغات ما نیست،چه دردی بالاتر از اینکه شهرهای همجوارمان امروز خود را صاحب و مالک و طلایه دار آن می دانند.

     امروز نه از نامردیها حرف زدیم و نه از حسرت ها، امروز نه از انتخاب های نابجا سخن گفتیم و نه از نامه هایی که مزین به خودکار های رنگی هستند.امروز فقط گفتیم این شهر درد دارد،این شهر نفسی به شماره افتاده دارد.دردش را بشناسیم و کنار هم باشیم،فارغ از هر زبان و عقیده دست های دوستی هم را بفشاریم و نگاهی به شهرهای همجوارمان بیاندازیم که چگونه با یکدلی و یکرنگی پایه های شهری پویا را می سازند و دیر یا زود کاخ های توانمندی های خویش را بنا می کنند.

     آری همدلی از هم زبانی خوشتر است

  میلاد صلاحی مقدم فومنی

Email:Milad.salahi@yahoo.com

منبع : هفته نامه فومنات - شماره  127- سه شنبه 21 شهریور 1391



نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 2:5 عصر روز چهارشنبه 91 شهریور 22


جریان از آنجا شروع شد که ما در ماه مبارک رمضان امسال به یکی گفتیم تو که سرما خورده ای و حالت خوش نیست پس چرا روزه می گیری ، اینطوری چون هوا گرم است آب بدنت کم می شود و بدتر می شوی و ...

او هم نه گذاشت و نه برداشت چسباند بیخ ریش نداشته مان که فلانی راست می گفت پس ، تو کارف شدی و من باور نمی کردم و از این حرفها .... مرا میبینی انگار که یهو تمام اجدادم جلوی چشمانم در حال رژه رفتن اند ، آخه حالا فلانی کیست ؟!! همان کسی که تمام عالم و آدم ، از صغیر تا کبیر می دانند که چه دوستی ای و شاید هم برادری ای ! با هم داریم . خب وقتی او می گوید حکماً چیزی نباشد چیزکی هست دیگر .مگر نه اینکه چاقو دسته اش را نمیبرد ؟!

خلاصه تا اینجایش زیاد مهم نبود مهم این است که من هر چقدر نشستم ، بلند شدم ، فکر کردم که من چه خبط و گناهی مرتکب شدم که مرتد شده ام چیزی به کله بی مغز و فکر منحرفم خطور نکرد که نکرد . بیشتر که فکر کردم فهمیدم آری من هم به خدای یکتا ایمان دارم ، به قبله او هم نماز میخوانم و 124 هزار پیغمبر ، پنج پیامبر اولی العظم  و خصوصا خاتم انبیا و معجزه عظیمش قرآن را نیز قبول دارم ، آمدم ببینم که آیا ائمه معصومین را قبول دارم یا نه دیدم آری من که نسبم به آن بزرگواران می رسد چگونه می توانم منکرشان باشم .همینجور که در این افکار مشغول بودم و گیج و منگ دور خود می چرخیدم یادم آمد که این جریان از کجا آب می خورد ، گفتم ای بیچاره مفلوک مگر یادت رفته همان روز آن رفیق عزیز که خدا از عمر دشمنانش بکاهد و بر عمر عزیز و شریفش بیافزاید در مباحثه ای به من فرمود : ‹‹ فقط امیدوارم به انکار خدا نرسی !›› حالا گویا برای حضرتشان مسجل گشته بود که بنده بالکل کافر شده ام .

حالا به این نتیجه رسیدم که قبول داشتن خدا و پیامبران و ائمه اگر چه شرط لازم برای مسلمانیت است اما شرط کافی نیست و اگر این ها را هم قبول داشته باشی باز هم کافی نخواهد بود مگر اینکه در شهادتین اشهدی جدید به نامی جدید بخوانی !! و تازه فهمیدم که آن  نا مسلمان که در جراید در نامه ای سرگشاده نوشت ‹‹ اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله ، اشهد ان علیا ولی الله ›› نه تنها با این کار مسلمانیت خود را اثبات نکرد تازه ادعای منتقدینش را هم اثبات نمود ....

باری از ما که گذشت و ما که کافر شدیم و خونمان حلال یا مباح ! شما را به خدا مواظب مسلمانیتان باشید که این روزها امکان ارتداد زیاد است ...

والسلام

سید عزب قلی کافر



نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 2:15 عصر روز جمعه 91 شهریور 17