اگر تیتر بالا را نمی تونید به راحتی بخونید نگران سواد خودتون نباشید چونکه اگر شما هم لهجه شیرین گیلکی رو بلد بودید به راحتی متوجه مفهوم « هم خرمای عراق رو از دست دادن هم ازگیل ترش گیلان» را از ضرب المثل قدیمی ما گیلک ها متوجه می شدید ، البته بگذریم که خودم هم شک دارم که این ضرب المثل گیلکی باشد یا فارسی! بگذریم
حال چه شد که من به یاد این ضرب المثل افتادم و اصلا شان نزول این ضرب المثل کجاهاست ؟! از آنجایی که ما انسان ها همیشه در دو کار طمع می کنیم و میخواهیم هر دوتا را با هم داشته باشیم نه اولی را بدست می آوریم نه دومی را در اینجور مواقع هست که خانمجانم که خدا سایه همه بزرگتر ها را بالای سر کوچکترها نگه دارد می گوید ««هم از عراقِ خورما دکفتی و هم از گیلانِ تورشِ کونوس» ، گفتم خانمجانم تا یادم نرفته بگویم این خانمجان ما مادربزرگ ما است که گاه گاهی سخنان شیرین زیاد دارد حال به موقع تعریف خواهم کرد ....
از موضوع خارج نشوم سرتان را چه درد بیاورم آن از شان نزولش بود که گفتم و اما اینکه چرا من بیاد این جمله افتادم ، راستش را بخواهید جریان من و تحصیلات و کار و زندگی ،شده جریان خرما و ازگیلِ عراق و گیلان ، چطور ؟! خب اجازه بدهید می گویم .... تا یادم نرفته این را هم بگویم که در حال حاضر خدا را شکر یکی را دارم حال آن خرمای عراق است یا ازگیل گیلان نمی دانم ؟! من تعریف می کنم شما خودتان قضاوت کنید .... از این بخت و اقبالی که من می بینم آخر می ترسم من ترش مزاج باشم و خرمای عراق نصیبم شده باشد یا شیرین مزاج باشم و ازگیل ترش گیلان ....
القصه وقتی تحصیلات پیش دانشگاهی ما که تمام شد از شانس بد یا باید در همان سال اول در کنکور قبول می شدیم و به دانشگاه می رفتیم یا اگر نه به خدمت مقدس میهن ،خب این را هم بگویم که من نیمه دومی هستم، نیمه دوم فوتبال نه اشتباه نکنید یعنی نیمه دوم سال بدنیا آمده ام که آن هم تقصیر از پدر و مادر ما بود که از چهار فرزند سه تایمان در دقایق وقت اضافه به دنیا آمدیم ! خب آن وقت ها که رئیس جمهور با فهم و کمالاتی مثل الان نداشتیم، شایدم داشتیم و من نفهمیدم... فردا نیایند بگویند که عزب قلی توهین به ال و بل کرد ها .... خب ما که از خدا پنهان نیست از خلقش چه پنهان عقل و معاش درست و درمانی که نداریم تا این چیزا رو تشخیص بدهیم ، چون سابق بر این هر کس نیمه دومی بود باید در همان مرحله اول کنکور پس از پیش دانشگاهی قبول میشد وگرنه باید به خدمت سربازی می رفت، ظاهرا الان دیگر آن قانون برداشته شده و نیمه اولی و دومی حداقل یک سال فرصت کنکور دارند....بگذریم برسیم به اصل ماجرا ،
کجا بودیم ها یادم آمد بله یا باید به دانشگاه می رفتم یا سربازی خلاصه در آن سن و سال هیچ خوشم نمی آمد که به سربازی بروم و در کنکور با اشتباهات بسیار در مقطع فوق دیپلم قبول شدم و به دانشگاه رفتم ، وقتی از دانشگاه در آمدم دیدم ای داد بیداد اگر بخواهیم با این خرج و مخارج زندگی باز فشار روی ابوی بگذاریم و برای مقطع لیسانس هم روی او حساب کنیم ببخشید روی جیب او حساب کنیم ، بیچاره کارش زار خواهد بود، لاجرم از خودگذشتگی کرده و عرصه را برای اخوی کوچکتر خالی نمودم و خود با سربلندی به خدمت مقدس مشرف شدم .....
حدود یک سال و نیمی سرباز وطن بودم و بعد از آن تصمیم گرفتم که بروم سر کار و وقتی مشغول به کار شدم همزمان تحصیلات را ادامه بدهم ....خلاصه بعد از این درو آن در زدن بلاخره مشغول بکار شدم و چون کار هم بصورت نیمه دولتی بود حرف ادامه تحصیل را هم نمی توانستم بزنم خلاصه تا یکی دوسالی که حسابی آنجا جا افتاده بودم و دیگر فرصت ادامه تحصیل جور شده بود ، در کنکور قبول شدم، اما نکته اینجاست که ترم اول بودم که جناب رئیس جمهور با کمالات ما نمی دانم به چه مناسبتی به ناگاه به گیلان آمده بود؟! یا گیلانیها پیشش بودند؟! توی هئیت دولت بود؟! کجا بود یادم نیست!! که از زبانش شنیدم که بله «نهضت کارآفرینی را از استان گیلان شروع خواهیم کرد .....» از همان روز دل من هم به لرزه افتاد که ای داد بیداد آخر رئیس بزرگ آخر رئیس جمهور پدرت خوب مادرت خوب چه کار به کار ما داشتی .... اینهمه استان دیگر آخر استارت کارت را باید از اینجا می زدی ؟!! پس از شنیدن این بیانات گهربار بود که به خودم گفتم: « هم از عراق خورما دکفتی هم از گیلان تورش کونوس» ...
بله جانم برایتان بگوید .... چندماهی نگذشته بود که پروژه ما تمام شد و پروژه جدید بخاطر گرانی ها و زبانم لال و گوش شیطان و اجانب کر و چشمشان کور ، پیش خودمان باشد یه کمی البته فقط یه کمی هم تحریم ها (البته باورتان بشود یا نشود من که باورم این است که تحریم ها هیچ تاثیری ندارد!!!! ) کنسل شد و از طرف شرکت به ما گفتند بیا برو دیار مهرویان و لسان الغیب شیرازی .... بله اینجا بود که من ماندم و ادامه تحصیل و رفتن به دانشگاه و باز با خودم گفتم « هم از عراق خورما دکفتی هم از گیلان تورش کونوس» ...
خلاصه به ناچار از آنجایی که بزرگان گفته اند «زگهواره تا گور دانش بجوی » ماهم دانش را جوییدیم و قید کار و شیراز و مهرویان آن را زدیم ....حال انگشت به دهان مانده ام که واقعا از کدام یکی افتاده ام از خرمای عراق یا از ازگیل گیلان؟!!
واسلام
امضاء : عزب قلی