الا بذکر الله تطمئن القلوب
بعد از مدتها و تفالی بر حافظ و چقدر حرفام رو خلاصه کرد حضرت لسان الغیب:
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا بکی در غم تو نالهء شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محالست که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
آنزمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه در بازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چونکه تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
تا حالا شده بدونید که هیچ راهی ندارید ولی باز امیدوار باشید؟!!
نمی دونم معنی این امید چیه؟!!
و یه انتظار که طول کشیدنش زیباتر و لذت بخش تر از به پایان رسیدنشه شاید!
ولی فقط می دونم تمام امیدم به خداست...
توکلت و علی الله