خدایا آنکه آزمودی ، ابراهیم بود ؛ رفیقت...
و من بندهء حقیر و سراپا آلوده ات...
و آنچه بدان آزمودی ابرهیم را ،فرزندش اسماعیل
و آنچه می آزمایی بدان مرا ، هوای نفس
او گذشت برای تو از فرزندش
لیک من در گذشتن از هوای نفس بخاطرت در لغزش
الهی ! گریزانم از عدالتت
که چون عدالتت بر من اجرا شود
من جزءِ زیانکاران و خاسران خواهم بود
الهی به عید قربانت ...
به آن ذبح عظیم که جای اسماعیل بر ابراهیم وعده دادی
مرا به دیده رحمتت بین
و از من در گذر
که این بار ذبح میکنم از برایت
نفسم را.
************************************************
و حتی امشب :
تمام درد من این است؛
در دل پنهان می کنم و در سر می پرورانمت
که این زیباترین حقیقتِ پنهانم است
و انتظار تنها مرهم این حقیقت!
نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 2:1 صبح روز جمعه 86 آذر 30