• وبلاگ : روزگار تنـــــهايي
  • يادداشت : روز نزول من ....
  • نظرات : -7 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام اقا ميلاد راستش من اين چند وقته همش منتظر بارون بودم تا اينكه امروز باريد اول صبح خيلي خوب بود ولي يهو يه جور غم نشست تو دلم . نميدونم دل اسمون وقتي ميگره يهو دل منم باهاش همراهي ميكنه ......

    راستي واقعا داريد شاعر مي شيدا . اون شعريكه تو كامنتم گذاشتين خيلي قشنگ بود از اونائي بود كه مينشست به دل ..

    راستش امسال به ياد اون عكساتون افتادم يادش بخيررررررررر

    هييييييييييييييييييييي چه روزائي بودن .خوشحالم كه دوباره ميخواي از اون عكسا بزنيد

    شاد باشي.